زبان حال حاج آقارضا خدابخشی در سوگ فرزند خویش
ای دریغا ای دریغا دختر غم پرورم نازنینا خاک عالم شد زداغت بر سرم
ای مونای ناز مادر نازنین ، آخرچه شد ؟ که این چنین داغی سیه بگذاشت بر دل اخترم
ای عزیزم نازنینم مونسم گلناز من ای پرستار پدر ، دُردانه و تک دخترم
از جفای چرخ دون ، دیدی چه آمد بر سرم ؟ ماه تابان من و ، ای گوهر و تاج سرم
جای آن بُد تا تو بعد از مرگ من زاری کنی نی که حالا من بگیرم، قبر تو را در برم
در بهار زندگی ، فصل خزانت زود بود کی غروب ماه کامل در شفق شد باورم؟
ای طبیب خستگیهایِ دل مجروح من این دل صد پاره را آخر به پیش کی برم ؟
گر سراغت را بگیرد ، «آیرن »معصوم تو چه جوابی من برای طفل گریان آورم؟
چون که مادر در غم واندوه تو گردد کباب کی تسلّی بخش او گردم که خود خاکسترم؟
قامت همسر زداغت همچوقلب من شکست استخوان من که له شد ، بهر او کی یاورم؟
هر برادر ،بهترین مونس برایش خواهرست چون که مونس رفت در دریای غم غوطه ورم
آرزوی «ذوالفقاری» شادی مردم بود هم شریکم در غم یاران که من غم پرورم
(حسین ذوالفقاری)
94/2/5
94/2/5





:: موضوعات مرتبط:
آبخورگیات ,
,
:: برچسبها:
شعر ,
تسلیت ,
آبخورگ ,
:: بازدید از این مطلب : 4513
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0