آبخورگ زادگاه من است .گرچه سال هاست من همچون صدها خانواده دیگر آبخورگی مجبور به مهاجرت شده ام .و شاید تا هجرت ابد ی دیگر در آن جا مسکن نگزینم ،اما برای همیشه آبخورگ زادگاه و وطن من است. و به آن عشق می ورزم که پیامبر فرمود:«حب الوطن من الایمان».
شعر خاطره ی اولین روز دبستانم را تقدیم می کنم به آموزگاران دوره ی دبستانم جنابان سرباز وظیفه ریگی، سرباز وظیفه رضا قلی، روان بخش،خانم گلرو( نام خودشان در حافظه ام نمانده به سبک اروپاییان با نام شوهرشان صداشان می کردیم . قلعه زری بیرجند ) حسن خان سنگچولی
:: موضوعات مرتبط:
شعر , ,
:: بازدید از این مطلب : 584
امیدوارم دی ماه 1395 اولین و آخرین دی ماه تلخ طول حیاتمان باشد این دی ماه به نظر شخص من 3 یلدا داشت (دو تای اول بنا به گفته صاحب نظران یلدا از نظر مدت زمان و
یلدای خونین سوم از نظر آتش نشانان زیر آوار پلاسکو).سخن به درازا نمی گویم و کلامم رو مثل فیلم های اصغر فرهادی می خواهم پایان باز تموم کنم.
دی ماه 95 اینجوری از ذهنم می گذره :کلاه قرمزی(دنیا فانی زاده)، آیت الله هاشمی رفسنجانی ،دو کودک کار (احمد و صمد)
و پلاسکو شبی بی انتها که حالی نگران در من ایجاد کرد که به هیچ طریقی از یادم نمی رود در ادامه شعری از پدر مهربانم که حس مشترکمان است تقدیمتان باد:
شاعر: حسین ذوالفقاری
من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد/پلاسکو جای من خوابید از ین رنج وازین ماتم.
روزها فکر من این است وهمه شب سخنم/ که چرا جهل شود آتش این جان وتنم
آتش جهل چنان شعله کشید از آن برج/که غم و دود بر آید هنوز از دهنم
جان بر کف نهادند پریان سرخ پوش/کاش می شد که جان بر تن ایشان فکنم.
به کدام مسلخ عشق عشوه گری آموختند/که بشویم به خونابه ی آن پیرهنم
مریم عابدین زاده متولد روستای آبخورگ دانشجوی کارشناسی ارشد رشته ادبیات فارسی و از شاعران حوان و باذوق و مستعد آبخورگی است که دستی در پژوهش و نثر ادبی نیز دارد . برای نمونه چند قطعه از اشعارشان را جهت استفاده دوستان از وبلاگ انچمن ادبی طبس می آورم . امید آن که با مطالعه و پشتکار و تمرین به سوی قله ی کمال ادبی حرکت کنند. بیشتر از گذشته بدرخشند.
شعری بسیار زیبا با مضمون دیار آبخورگ از جناب دکتر محمد جعفر اصغری خدمت شما دوستان عزیز تقدیم می گردد.دکتر اصغری با دور بین حافطه ی شگفتش و با لهجه ی زیبا ی آبخورگی یک بار دیگرآبخورگ پر از مهر و مهربانی دهه های 60 و70 را برای ما به تصویر می کشد و خاطرات تلخ و شیرین آن دوران را برای ما مجسم می کند . با آن که قالب شعر را برای این کار انتخاب کرده ؛ و قید وزن و قافیه انسان را محدود می کند . و گاه به سکوت و بن بست می کشاند ؛ولی دکتر گاه وزن وقافیه را به عمد کنار می زند تا احساسات و عواطف پاک دوران کودکی و نوجوانی و جوانی را بیان نماید . و چه خوب از عهده ی این کار بر می آید .با خواندن این اشعار گویا روزگار به عقب بر گشته ویک بار دیگر این حوادث را به چشم خویش می بینیم. شادروان حجباس با قیافه شوخ وشنگش وبا شلوارکهای خاصش و چپکهای کوهی اش در یادمان زنده می شود .تک تک عزیزانمان و در گذشتکانمان با خاطراتشان برایمان زنده می شوند . و اگر چه مقداری غبار اندوه بر دلها می نشیند لیک یاد آنها به ما لذتی معنوی ای می چشاند که هیچ شربتی نمی تواند جایگزبن آن گردد. به نوبه خود از این استاد فرزانه و وطن دوست کمال سپاسگزاری را دارم و برایشان آرزوی تندرستی و شادکامی می نمایم . (ح . ذ)
نوای غربت وتنهایی از کوچه های کوچستان تا ویرانه های گورستان
در مسابقه ی والیبال اول ایران -روس که در روز جمعه 94/4/12در سالن ورزشی آزادی تهران بدون حضور زنان ایراتی و با حضور زنان روس مقیم ایران برگزار شد .مازیار فلاحی آوازخوان معروف گویا ترانه ی «لیلی» را خواند ه است به همین بهانه غزل زیر را که کمی چاشنی طنز و درد به همراه دارد سرودم که در ادامه ی مطلب تقدیم می کنم.